نویسندگان: نینانورگارد، بئاتریکس بوسه، روسیو مونتورو
برگردانندگان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمند فر
 

اگر سبک را «تنوّع در کاربرد زبان» تعریف کنیم، آن گاه تعریفی به دست داده‌ایم که هم درکش دشوار است و هم دفاع از آن، زیرا پرسش‌های زیادی را بر می‌انگیزد؛ برای نمونه، این تنوّع سبکی با چه چیزی مقایسه شده است؟ هدفش چیست؟ در چه بافتی به کار رفته و توسط چه کسی به کار گرفته شده است؟ علاوه بر این‌ها، کاربردهای مختلف و تنوّع معناهایی که مفهومِ «سبک» در شاخه‌های مختلف سبک‌شناسی به خود گرفته است نیز بر دشواری این تعریف می‌افزاید. برای مثال، از منظر کاربرد شناسیِ اجتماعی، ممکن است «سبک» به میزان رسمی بودن متنِ مورد نظر مربوط شود. از منظر زبان‌شناسیِ اجتماعیِ دگرگشت سنج، سبک به منزله‌ی متغیّری اجتماعی در نظر گرفته می‌شود که، مثلاً ، با جنسیت در ارتباط است. مردم‌شناسان نیز تعریف متفاوتی از سبک خواهند داشت چرا که در قلمروی بافت مند با سبک سروکار دارند. دشواریِ تعریفِ چیستیِ سبک به بهانه‌ای برای نقد و حتّی تحقیر سبک‌شناسی بدل شده است: نقدی که (با پیش فرض نادرست) مبنایش را بر یکسان‌انگاری سبک / سبک‌شناسی با سبک مؤلف گذاشته است.
لیچ و شُورت (11: 1981) سبک را این‌گونه تعریف می‌کنند: «اسلوبی برای کاربرد زبان در بافتی مفروض، توسط فردی مفروض، با هدفی مفروض...». به سخن دیگر، سبک به هیچ‌وجه به سبکِ مؤلفی خاص محدود نیست، بلکه می‌تواند نشان دهنده‌ی موقعیت، شخصیت، متنی خاص، بیان زبانیِ خاص (که در طی زمان بررسی می‌شود) و جز آن باشد. بنابراین، می‌توان سبک را شیوه‌ی خاصی از نوشتار یا گفتار به حساب آورد. در اینجا فصل مشترکِ سبک، سبک‌شناسی و بلاغت پُررنگ‌تر است. در ضمن، اصطلاح زبان‌شناختیِ «گونه‌ی زبانی» با اصطلاح «سبک» مشابهت دارد، زیرا گونه‌ی زبانی به ویژگی‌های زبانیِ خاصی اشاره دارد که انواع متن یا موقعیت‌ها (از جمله مصاحبه، سخنرانی سیاسی یا زبان حقوقی) را مشخص می‌کنند. بدیهی است که سبک با توجّه به رسانه و میزان رسمی بودن که در بررسی سبک از منظر کاربرد‌شناسیِ اجتماعی اهمیت ویژه‌ای دارد، ممکن است تغییر کند.
وِلر (371: 2001) بر این نکته تأکید می‌ورزد که سبک متمایز است: «در ذات، مجموعه‌ای یا مجموعِ ویژگی‌های زبانی است که مشخصه‌ی گونه‌ی زبانی، نوع ادبی یا دوره‌ی تاریخی ... به نظر می‌رسد». این مفهومِ بافتاری، یعنی ارجاع به زبان به کار رفته، همان چیزی است که سبک‌شناسان را به بحث راجع به سبک نمایش‌نامه‌ی هملت (5- 1604) اثر شکسپیر، یا سبک رمان حماقت در بروکلین (2006) نوشته‌ی پُل استِر می‌کشاند. با این همه، این فقط یک روی سکّه است. بی‌تردید، هر گوینده یا نویسنده، در زمان سخن گفتن یا نوشتن، از زبانی که در اختیارش است، استفاده می‌کند، از این رو نمی‌توان سبک را «زینتِ معنایِ سخن» در نظر گرفت (کارتر و اِستاک وِل، 2008؛ 295)، زیرا گزینش‌های شخصی و نظام اعتقادی گوینده و عوامل اجتماعی - فرهنگی، در هر سطحی، همواره سبک را انگیزه‌دار می‌کنند.
سبک گزینشی انگیزه‌دار از میان مجموعه‌ای از سنّت‌های زبانی یا گونه‌های زبانی یا دیگر پارامترهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بافتی است. پس استنتاج معنا از میان گزینش‌های صورت گرفته نیز به همان اندازه دشوار است زیرا [این استنتاج] از میان طیفی صورت می‌گیرد که از یک طرف، هر انتخابی را دارای سبک، معنادار و بالقوه نوآورانه به حساب می‌آورد و از طرف دیگر، به هنجارها و سنّت‌های پیچیده روی می‌آورد. هر سخن یا کلامی ساختار یا سبکی خاص دارد، حتّی اگر این سبک [سبکی] نسبتاً بی‌نشان یا ساده باشد. امّا آنچه از این گفته‌ها مشخص می‌شود این است که توصیف گزینش‌های سبکیِ صورت گرفته در متن مستلزمِ اساس و مبنایی برای مقایسه یا ارجاع است (یعنی، پیکره‌ی ارجاعی). بنابراین، سبک‌شناسی در پی تشخیص معادله‌ای ضرورتاً تک‌معنایی میان فُرم و معنا نیست، زیرا کاربرد زبان می‌بایست همواره بافت‌گذاری شده باشد؛ سبک را نیز می‌توان به منزله‌ی ویژگیِ بینافردی در نظر گرفت که در برگیرنده‌ی گزینش‌های انگیزه‌دارِ اجتماعی و روان‌شناختی است. برای توصیف و تشخیص ویژگی‌های شاخص زبانی در متن‌های ادبی، جعبه ابزار سبک‌شناسی از مناسب‌ترین شیوه‌های بررسی است که با مفاهیمی همچون هنجار و انحراف، ثبات و تغییر، سنّتی و نوآورانه و پیش‌زمینه و پس‌زمینه تعامل می‌کند.
منبع مقاله :
نورگوا، نینا، (1394)، فرهنگ سبک‌شناسی، برگردان: احمد رضایی جمکرانی، مسعود فرهمندفر، تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول